سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سختی روزگار

 

سختی روزگار ما.............

سختی روزگار ما نه از تلو تلو خوردن آدمهای هوشیاره

نه از پای لنگ و سنگ و چشم تنگ

سختی روزگار ما که مثل یه لقمه حروم یه بچه بی پدر

که تو حلق روزگارو تو بطن هوس و خون مرداب بی کسی گیر کرده و از ترس رسوایی

چادر چاق چول بسم ال ..... عمری و اشهدا..... شمری سر کرده

تا بازم شاید همین دست روزگار رو بندشو برداره و کام به کام این عفریته خوش اقبال

بده تا تو مراسم بند اندازونش

دوباره بند دل کدوم یتیمی رو پاره کنه

وصله کنه به طناب پوسیده عمارت هفت رنگش

تا اینبار از گرده کدوم سیلی خورده بی سیلی بالا بره

تا سقف کاه گلی کدوم خاک خورده روزگارو پایین بکشه

سختی روزگار ما اغز پایین اومدن سقفهای کاه گلی

نه سختی روزگار ما از وجود آدمهای کاه گلی که وقت بارون بوی نم دیوارهای خاکیشون بینی سر بالای همون لقمه های حروم ، خون مرداب های هوس و شهوتو خسته می کنه

سختی روزگار ما نه از سنگ نه از پای لنگ و نه از چشم تنگ

سختی روزگار ما از دل تنگ از حقیقت های سیاه پوش که تو سیاهی جاده های تردید گوشت و خون مصلحت و منفعت رو

لقمه لقمه تو زر ورق شرعیات و محرمات

کادو پیچ می کنند

و باهاش شکمهایی رو سیر می کنند که درد گرسنگی اندیشه سوزشون کرده

اونقدر که لقمه هارو امتحان آسمونی و ریاضت صوفییایی می بینند

مبادا که دو سجدشون یه سجده بشه

تا تو فاصله سجده شکر و اعتراض

بوی بوقلمون سفره های ربا و ریا

هوش به هوششون بیاره که کجایی

امتحان همون لقمه هایی بود که به مصلحت درد شکم بلعیدی

و حالا ورم یتیم بچه های بی نوح و کشتی

بوی تعفن به یاس سجاده های تسلیم و رضاش داده

که خجالت می کشی از صنم دیرینه یاس و قلندر

حالا دلت تنگ سجده های اعتراض

یه جرعه جسارت که تا حنجره حریریتو بوق اسرافیل کنه

و آنقدر در شیپورت بدمی تا تو کبودی بودن و نبودن پیوند نفستو به همه حنجره های حریری شاد باش بگی...................